پس از گذشت شش سال از دولت احمدی نژاد و رفت و آمد بسیاری از وزرا و معاونین، اکنون به خوبی می توان بازیگران اصلی دولت یعنی چهرههای ماندگار و موثر آن را تشخیص داد. برای شناخت این دولت باید دید این بازیگران اصلی چه مشخصاتی دارند، پیشینهی آنها چیست، چه باورها و اعتقادات و رفتارهایی، و چه نقشی در کنشهای سیاسی دارند. بهترین توصیف کنندگان این بازیگران افرادی هستند نزدیک به آنها در دستگاههای امنیتی و نظامی و نیز در گروههای سیاسی اقتدارگرا که نقشی عمده ای در بر آمدن دولت احمدی نژاد به قدرت یا ماندن وی در قدرت داشتهاند. سخن مخالفان اصلاح طلب یا مقیم خارج این افراد همواره با تردید ناشی از بی اطلاعی یا براندازی سیاسی مواجه می شود اما این تردیدها در مورد اقتدارگرایان مطرح نخواهند بود. بی ثبات ترین دولت جمهوری اسلامیچهرههای ماندگار دولت میر حسین موسوی عبارت بودند از محمد محمدی ری شهری، بهزاد نبوی، محسن رفیق دوست، حسن حبیبی، محمد خاتمی، و غلامرضا آقازاده (به ترتیب وزرای اطلاعات، صنایع سنگین، سپاه، دادگستری، ارشاد و نفت). چهرههای ماندگار دولت هاشمی عبارت بودند از علی فلاحیان، غلامرضا آقازاده، بیژن زنگنه، محمد رضا نعمت زاده، اسماعیل شوشتری و علی اکبر ولایتی (به ترتیب وزرای اطلاعات، نفت، نیرو، صنایع، دادگستری و خارجه در هر دو دوره). چهرههای ماندگار دولت خاتمی عبارت بودند از حبیب بی طرف، بیژن زنگنه، مصطفی معین، کمال خرازی، علی شمخانی، اسماعیل شوشتری و محمد شریعتمداری (به ترتیب وزرای نیرو، نفت، آموزش عالی، خارجه، دفاع، دادگستری و بازرگانی). این وزرا در هر سه دوره بر اساس سوابق انقلابی (بالاخص در دوره موسوی)، روابط و گروه بندیهای سیاسی، تجربهی مدیریت و مصالحه میان جناحها و دولت و رهبری انتخاب می شدند.اما در کابینهی احمدی نژاد این چهرهها را نباید در میان وزرای تخصصی جستجو کرد. کابینههای احمدی نژاد از این حیث به شدت بی ثبات بودهاند. هیچ وزیری در همه شش سال عمر دولت در یک وزارتخانه مشغول به کار نبوده است. آنها که از اول با احمدی نژاد بودهاند بیشتر نیروهای همراه و همفکر رئیس دولتاند که در موقعیتهای مختلف همراه با وی ماندهاند. چهار چهرهی ماندگار دولت یعنی محمد رضا رحیمی (معاون اول در دورهی دوم)، اسفندیار رحیم مشایی (معاون احمدی نژاد در دورهی اول و رئیس دفتر در دورهی دوم)، صادق محصولی (مشاور و وزیر کشور در دورهی اول و وزیر رفاه در دورهی دوم) و حمید بقایی (رئیس سازمان میراث فرهنگی، معاون رئیس جمهور و دبیر شورای هماهنگی مناطق آزاد، و معاون اجرایی احمدی نژاد) چهرههای ماندگار دولت احمدی نژادند. منابع خودی بدون تکذیببرای شناخت این چهار نفر بهتر آن است که به توصیف آنها از زبان همپیمانان اقتدارگرایان رجوع کنیم تا شائبهی مخالفت ایدئولوژیک در این توصیفات به مشام نرسد. نامه رضا گلپور، نویسنده کتاب «شنود اشباح» و از عناصر اطلاعاتی یا نزدیک به وزارت اطلاعات در جناح نظامی گرایان، به اسفندیار رحیم مشایی (که ذیلا بخشی از آن خواهد آمد) با هدف ارتباط دادن مشایی و خانوادهاش با مجاهدین خلق نوشته شده تا از وی تحت حکومت ولایت فقیه سلب اعتبار شود.اما آنچه در این نامه جالب است سوابق مشایی و رفتار ماموران اطلاعاتی و نظامی رژیم با متهمان است که پس از انتشار نامه مورد تکذیب واقع نشد. برای شناخت رحیمی باید به سراغ نادران، عضو مجلس و از نزدیکان احمد توکلی رفت. برای صادق محصولی بهتر است به سخنان افروغ و ونایی توجه کنیم. در مورد حمید بقایی نیز باید مطالب سایت تابناک را خواند. بدین ترتیب، چهرههای ماندگار دولت احمدی نژاد با روایت خودیها معرفی می شوند. در این میان تنها برخی اتهامات مربوط به رحیمی بی اساس و نسنجیده معرفی شدهاند اما به گفته منابع متعدد پرونده وی در قوه قضایی در جریان بوده است. نمونههای شخصیتی همکاران احمدی نژاد: امنیتی/نظامی، بساز و بفروش، دانشگاهی قلابی، کارمند اخراجیاین چهار نفر، نماینده چهار نوع پیشینه در بازیگران این دوره هستند: امنیتی و نظامی (مشایی)، بورس باز و بساز و بفروش (محصولی)، دانشگاهی قلابی و دلال سیاسی (رحیمی) و کارمند اخراجی (بقایی). این چهار نفر تیم نسبتا کاملی را شکل می دهند: بورس باز و بساز و بفروش مسئول تامین هزینههای تبلیغاتی برای فعالیتهای سیاسی از جیب مردم پیش از رسیدن به قدرت بود که این نقش را پس از رسیدن به قدرت به دلال سیاسی (برای سند سازی و اختلاس) واگذار کرده است، نیروی امنیتی و نظامی نقش هماهنگ کننده را در دولت بازی می کند، دلالان سیاسی مشغول مدیریت جریانها و رویدادهای سیاسی با اتکا به قوای قهریه و منابع مالی دولتی (از مجرای سند سازی و اختلاس) و نیز انتقال منابع به نیروهای امنیتی هستند و کارمندان اخراجی (نه به دلیل مخالفت با دولت یا افشاگری یا دگر باشی و دگر اندیشی) بازگشته به دولت نیز فعالیتهای اجرایی را هماهنگ می کنند. صادق محصولی از نگاه افروغ، ونایی«تصور کنید وزیری که از راه بورس بازی و بساز و بفروشی به ثروتهای کلان رسیده است با این وزارتخانه ثروتمند [وزارت نفت] چه خواهد کرد.» (افروغ، بی بی سی فارسی، ۲۱ آبان ۱۳۸۷)«آقای محصولی باید بگوید آیا این درست است که ایشان با قطع درختان در شهرداری تهران، ساخت و ساز کردهاند؟ آیا درست است ایشان از ترانزیت سوخت استفاده کردهاند؟ آیا درست است که ایشان وام کلان گرفتهاند؟» (حسن ونایی نماینده ملایر در جلسه بررسی صلاحیت صادق محصولی وزیر پیشنهادی دولت برای تصدی وزارت کشور، الف، ۲۸ آبان ۱۳۸۷)محمد رضا رحیمی از نگاه نادران و سایت «الف»«در رابطه با مکاتبهای که با دبیر محترم کمیسیون بررسی نشریات علمی کشور هم داشتهاید...علاوه بر اینکه برای برای خودتان ادعای دکترا کردهاید برای آقای صیقلانی هم از عنوان دکتر استفاده کردهاید. آیا ممکن است این جانب را... در جریان دکترا داشتن خودتان و آقای صیقلانی قرار دهید؟ ...در جریان انتخابات مجلس هشتم توسط آقای جابر ابدالی پول هایی را بین نامزدهای مجلس توزیع کردهاید. آیا ممکن است نسبت به منشاء این پولها توضیح بفرمایید...لابد اطلاع دارید آقایان جابر ابدالی، حمزه نویس و مسعودی در چه شرایطی هستند. از اینکه تا به حال چه گفتهاند بنده بی اطلاعم، لکن ...توضیح بفرمایید که چکهای چند میلیارد تومانی و چند صد میلیون تومانی که به حساب شما واریز شده است از چه حسابهایی و مربوط به چه افرادی است؟» (الیاس نادران خطاب به رحیمی، تابناک، ۱۰ اسفند ۱۳۸۸) «رحیمی رئیس حلقه خیابان فاطمی است که در مورد منابع فاسد و توزیع آنها تصمیمگیری میکرد و تقریبا تمام اعضای این حلقه به جز وی دستگیر شدند.» (آفتاب، ۱۷ فروردین ۱۳۸۹)«جابر الف بعد از مذاکره با برخی از شرکا پیشنهاد تهیه یک خانه مسکونی برای پیگیری کارها، خارج از ساختمانهای دولتی را می دهد و این پیشنهاد مورد قبول اعضا قرار می گیرد. از همین رو وی مسئول پیگیری و تهیه یک محفل تیمی می شود. در نهایت از دختر خواهر ناتنی خود در خواست می کند که خانه بلااستفادهاش در خیابان فاطمی را در اختیار وی قرار دهد. جابر فردی است که در انتخابات مجلس هشتم، چکهایی با مبالغ قابل توجه در اختیار برخی نمایندگان مجلس قرار می داده است. وی همچنین در ماجرای یک استیضاح چکهایی را برای برخی افراد صاحب رای و نفوذ صادر می کند.جابر الف این چکها را با هماهنگی آقای (....) می کشیده است. او که به دلیل تخلفات متعدد از بیمه ایران اخراج می شود، بدون آنکه سابقه استخدامی داشته باشد در یک نهاد نظارتی به عنوان نماینده این نهاد، اسناد بیمه ایران را رسیدگی می کند و آتش اصلی گزارش جنجالی بیمه ایران را تهیه می نماید. وی که به علت حمل و فروش مواد مخدر محکومیت دارد، وظیفه کار چاق کنی برای برخی افراد سیاسی را برعهده داشته و بیشتر هرینههای خود را از حساب آقای (....) برداشت می کرده است. به طور مشخص وی دو چک به مبلغ ۷۰۰ میلیون تومان و دو میلیارد تومان از حساب آقای (....) برداشت کرده است. وی با اینکه مسؤولیت اصلی خانه فاطمی را نداشته، اما کلیه هماهنگیها و برنامه ریزیها را در این خانه انجام می داده است. یکی از کارهایی که در خانه فاطمی برنامه ریزی می شود، اختلاس و سوء استفاده از بیمه کرج است. پروندهای که چندی پیش از سوی قوه قضائیه به عنوان پرونده بزرگ فساد اقتصادی نام گرفت. مطابق برنامه ریزیهای صورت گرفته در خانه فاطمی، "مصطفی ح" (از مسؤولین ارشد بیمه ایران کرج) ماموریت می گیرد تا با به جریان انداختن مجدد پرونده های مختومه، از بیمه اختلاس کند. "مصطفی ح" این پولها را پس از اختلاس به حساب جابر الف واریز می نماید.در خانه فاطمی فرد دیگری به نام "م" از مسؤولین وقت استانداری تهران نیز رفت و آمد داشته است. "م" در اسفند ۸۷ دستگیر می شود. اتهام وی این بوده که درآمدهای متفرقه استانداری را به مصرف شخصی می رسانده است. نقش "م"در خانه فاطمی قابل توجه و محرز می باشد. کلیه سوء استفاده های مالی توسط مثلث آقای(....)، "م" و "جابر الف" در خانه فاطمی برنامه ریزی می شده است." (الف، ۱۱ مهر ۱۳۸۹) (به جای پرانتزها و سه نقطه بگذارید محمد رضا رحیمی)«اواخر مجلس هفتم، میلیونها تومان پول از سوی رئیس وقت دیوان محاسبات توزیع شد و منبع آن مشخص نشد. باید توضیح داده شود که این اقدام با چه نیتی بوده است؟...اقداماتی که منجر به بستن حسابهای افراد و ممنوع الخروجی برخی افراد دیگر شده که در حیطه مسئولیت دیوان محاسبات نبوده و حتی مراحل قانونی خود را طی نکرده و صرفا پرونده سازی بوده است را باید رسیدگی و بررسی کرد و گزارش آن را به افکار عمومی ارائه داد.» (الیاس نادران، الف، ۷ دی، ۱۳۸۹) اسفندیار رحیم مشایی از نگاه گلپور «اسفندیار رحیم مشایی معروف به مرتضی محبّ الاولیا (متولّد آبان ۱۳۳۹ رامسر) عضو فعّال و پیگیر تأسیس تشکیلات انجمن حجّتیّه در روستاها و شهرستانهای استان مازندران؛ مسئول عملیّات واحد اطّلاعات سپاه مازندران؛ عضو شورای تأمین آذربایجان غربی؛ عضویّت در وزارت اطّلاعات؛ مسئولیّت در فرمانداری کردستان؛ مسئولیّت رادیو تهران و رادیو پیام در صدا و سیما؛ مدیر کلّ اجتماعی وزارت کشور؛ معاونت اجتماعی و فرهنگی شهردار و ریاست سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران؛ معاون و (بدون کمترین سوء ظن) عقل منفصل آقای احمدی نژاد در دوره ی اوّل ریاست جمهوری... در حال حاضرحداقل دارای ۱۸ عنوان رسمی اعطا شده توسّط آقای “احمدی نژاد...خواهرش اشرف به همراه طاهره ذ ( بعد ها همسر اسفندیار ) تحت تأثیر روابط تشکیلاتی فردی به نام خانم جعفری بودهاند. تنها برادر تنی او کوروش رحیمی ( باز هم با تغییر فامیلی) می باشد... پسرش آرش با نام خانوادگی کوشا (باز هم تغییر فامیلی) رئیس فعلی باشگاه سایپا است...منافقین در اردیبهشت سال ۶۰ با به کارگیری تیم عملیّات ۱۱ نفره (حمید ق، کوروش رحیمی و هوشنگ رحیم مشایی، و داراب ج ، رستم ط و ...) ضمن محاصره کامل و مسدود کردن خیابان اصلی و ورودیهای سادات محلّهی رامسر، با شلّیکهای بی هدف و ایجاد رعب و وحشت به بانکهای صادرات و ملّی حمله کرده و اقدام به سرقت وجوهات نقدی چندین میلیونی نمودند. در جریان این حمله یکی از پاسداران سپاه به نام سیّد موسوی مجروح می گردد. تحت فشار دخالت مستقیم اسفندیار هیچ کدام از افراد این تیم ( به جز رستم ط) دستگیر نمی شوند. پس از مدّتی نیز با مرگ به شدّت مشکوک رستم و هوشنگ در فاصلهی کوتاهی از زمان سرقت امکان عملی پیگیری کور می گردد. صبح روز ۱۲/۳/۱۳۶۰ مسئول واحد اطّلاعات و اسفندیار (جانشین او) فرماندهی عملیّات سپاه ،(شهید) شمس الدّین فرجی را احضار و از وی می خواهند تا نسبت به انهدام پایگاه منافقین در جنگلهای معروف به دالخانی اقدام کنند. شهید فرجی تیمهای عملیّاتی را جهت محاصره به منطقه اعزام می کند و با فرارسیدن شب، خود به مقرّ حوزه مقاومت بسیج کالش محلّه مراجعه و صبح روز ۱۳ خرداد به همراه ۷ نفر با یک خودروی لندرور (درست لحظاتی بعد از آنکه یک آمبولانس سپاه با دو سرنشین به نام های اصغر سهیلی و حبیب خدایاری به طرف منطقه حرکت کرده بودند) به سمت دالخانی حرکت می کنند که در دالخانی{جادهی هریس : بین رامسر و تنکابن : جنگلهای دالخانی} به کمین منافقین افتاده و همگی به جز یک بسیجی به نام شعبان ایزکی به شهادت می رسند. (از عجایب و غیر قابل توجیه عقلی است که روی آمبولانس سپاه هیچ عملیّاتی انجام نمی شود) از دیگر سو منافقینی که از شب قبل در محاصره قرار داشتند ؛ با شلّیک بی موقع یک نفر فرار می نمایند. در نهایت ۳ نفر از منافقین (رحیم عمویی، مختارخان طالشی، بهمن رحیمیان) در پایین جنگل دستگیر می شوند. رحیم عمویی اعتراف می کند گرای این عملیّات از مقر سپاه به منافقین داده شده بود...شهدای دالخانی: علی حلاجیان، محمد خلعتبری، علی کریمی، فلاحت پیشه...در بررسی بیشتر مشخّص می شود که دو تن از منافقین (داوود طالش شریفی و ایرج یوسف طالشی) جزء اعضای تیم عملیات کمین و عامل دریافت و انتقال اطّلاعات در خصوص زمان تردّد لندرور سپاه بوده اند . (نامبردگان قبلاً توسّط سپاه دستگیر و با مساعدت اسفندیار در قبال وثیقه آزاد و سپس متواری شده بودند.) پس از آنکه نهایتاً داوود طالش شریفی دستگیر می شود، با ممانعت اسفندیار زندانبان ودیگران موفّق به برقراری ارتباط با داوود جهت اخذ اطّلاعات لازم درباره ی عملیات کمین منافقین نمی شوند. باز هم بهت آور است که در اثنای این کش و قوس، داوود طالش شریفی ظاهراً حسب دستور اسفندیار بدون توضیح قانع کننده اعدام انقلابی می گردد...برای درک پیچیدگی این موضوع تنها از باب نمونه می توان برای تقریب به ذهن، حمله گروهک نفاق و همکاران گروهک پیکاری ایشان در ۱۶/۱/۱۳۶۰ را به پایگاه بسیج شهر کتالم مرور نمود: در این تاریخ طیّ یک عملیّات، منافقین با به کار گیری تیم ۱۳ نفره ( از جمله کورش رحیم مشایی، مرتضی غلام کلایه، محمود طالش بهرامی، بهروز قربانی، عیسی ساملیان، مرتضی شکوری، سعید ایمانی و ...) با کمک و همراهی یک عامل نفوذی به نام طاهر چمنی در ساعت ۳ بامداد با نارنجک و سلاحهای سبک به مقرّ حوزه ی بسیج شهر کتالم حمله کرده که در جریان آن فرمانده ی وقت حوزه نظام الدّین خلعتبری و حجّت الله رستگاری به شهادت رسیدند.بعد از دستگیری طاهرچمنی و اعتراف او به دست داشتن و هدایت عملیّات توسّط کورش با استفاده از شنود مکالمات، مخفیگاه وی لو رفته و نهایتاً در تهران دستگیر می شود .چهار نفر از اعضای سپاه رامسر به نامهای (شهید) علی سلیمان نژاد فرمانده ی وقت سپاه رامسر، هادی پیامی، عادل مشایی و بهرام قربانیان در مسیر انتقال کورش به رامسر پس از اعتراف صریح وی به دست داشتن در آن عملیّات و با علم به اینکه اسفندیار مانع از اعدام برادرِ تنی خود خواهد شد، مشورت نمودند که سریعاً او باید اعدام گردد، امّا با توجّه به محدودیّتهای شرعی و دادستانی، او را برای طی شدن مراحل قانونی رسیدگی تحویل برادرش اسفندیار می دهند.... گفته شده اسفندیار بدون حکم دادستانی ۶ نفر منافق دیگرتحت امر برادرش راکه دستگیر شده بودند توسّط همان چهار نفر پاسدار، بدون محاکمهی قضایی و به عنوان خونخواهی شهدای پایگاه بسیج اعدام نموده وسپس با تهدید به افشا آنها را مجبور به سکوت پیرامون برادرش می نماید. حمله به پایگاه بسیج، دو شاهد جدّی نیز داشت... با تلاش شرم آور و غیر قابل توجیه اسفندیار، کورش ابتدا به حبس ابد و سپس با اعلام توّاب شدن به سه سال حبس محکوم گردید.بازجویی از متّهمهای به نام طاهره ذ از تنکابن که در جریان عملیّات مسلّحانه بر علیه سپاه در خانه ی تیمی دستگیر شده بود و حین دستگیری اقدام به خوردن سیانور نموده (ولی با هوشیاری واحد عمل کنندهی سپاه از هلاکت نجات یافته بود) با اصرار اسفندیار در اختیار او قرار گرفت. اسفندیار در جریان بازجویی از خانم فوق الذّکر (که چندین فقره سابقه ی محاربه داشته و حکم تعزیر در مورد او صادر شده بود)، و ظاهراً جهت اخذ معلومات عملیّاتیاش به او علاقمند شده و بعدها با او ازدواج می کند در حال حاضر همسر رسمی اوّل او (مادرِ پسرش رضا و مادر زنِ پسر آقای احمدی نژاد) است.» (تغییر، ۲ آذر ۱۳۸۹)حمید بقایی به روایت تابناک«مشایی وقتی از رادیو تهران به سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران رفت تا در کنار یار دیرینهاش محمود احمدی نژاد باشد، افرادی مثل حمید بقایی، آرش کوشا، مجید هاشمی و علی اصغر پرهیزگار ـ دو فرد اخیر تحصیلات دیپلم و زیر دیپلم دارند ـ را که همگی دوستان نزدیک او بودند، با خود به آنجا برد. اما این افراد به میل خود رادیو را ترک نکردند، در واقع اخراجیهای رادیو بودند. دکتر خجسته مدیر وقت رادیو که اهل تسامح است و با رفتاری پدرانه شیوههای تربیتی را نسبت به زیرمجموعه خود به کار میبندد در مورد این افراد و رفتار آنها تسامح و اغماض را کنار گذاشت و با دستور اکید آنها را از رادیو اخراج کرد. حمید بقایی در رادیو تهران مسئول سایت بود و در سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران بعد از اخراج از رادیو رئیس دفتر مشایی شد... با کوچ مشایی به سازمان میراث فرهنگی و گردشگری او نیز یک شبه پلههای ترقی را پیمود و حکم قائم مقامی و ... ریاست را از آن خود کرد.» (بقایی و همراهانش چه سابقهای دارند، تابناک، ۸ مرداد ۱۳۸۸)
فارین پالیسی زیر عنوان "انقلاب کارگری ایران" و با این سوتیتر که "آیا پرزیدنت محمود احمدی نژاد حمایت طبقه کارگر را از دست داده است؟" می نویسد آقای احمدی نژاد روز ۲۸ فوریه قاطعانه اعلام کرد ایران جزو معدود کشورهای جهان است که هیچکس گرسنه نمی خوابد.
اواخیرا اعلام کرده بود که بیکاری ظرف دو سال آینده ریشه کن خواهد شد. رئیس جمهوری در نوامبر گذشته نیز تاکید کرده بود که اقتصاد ایران به رغم تحریم های بین المللی رونق دارد.
چنین اظهارنظرهائی مغرورانه زمانی آقای احمدی نژاد را نزد حامیانش در طبقه پائین کارگری، که از اعانه های دولتی بهره مند می شدند، محبوب می ساخت. اما این روزها بزرگ نمائی های آقای احمدی نژاد با واقعیت های اقتصادی جور در نمی آید: ایرانیان طبقه متوسط ایامی سخت و دشوار را می گذرانند. اقتصاد کشور ضعیف است، بیکاری سر به فلک کشیده رسما ۱۴ و ۶ دهم درصد است (مسلما رقم واقعی بسیار بالاتر است)، و تورم همزمان با اقدام دولت در حذف یارانه های انرژی، غذا و اقلام دیگر، سیر صعودی دارد.
با علنی شدن تضاد میان خط دولت و واقعیت ها، برای نخستین باراظهار نظرهای توام با خوش بینی آقای حمدی نژاد بجای آنکه به تقویت موضع او در میان حامیانش منجر شود، تضعیف آن را در پی داشته است.
آقای احمدی نژاد بیش از دو سال سعی کرد تا مجوز حذف یارانه های سوخت و اقلام دیگر را از مجلس بگیرد - اقدامی که به توصیف صندوق بین المللی پول قرار بود"به هدف دوگانه تولید درآمدی بیشتر برای کشور و محدود ساختن استفاده بی ثمرو جلوگیری از اتلاف انرژی منجر شود". آقای احمدی نژاد در نبرد سیاسی برای حذف یارانه ها برنده شد اما نتوانست در اقدامات مربوط به کنترل تورم و عواقب اقتصادی آن توفیقی کسب کند.
دولت سعی می کند با پرداخت کمک های نقدی به مردم مشکلات و مشقات ناشی از ترقی قیمت ها را کم کند. اما تمامی شواهد حاکی از آن است که اقصاد به سوی وخیم تر شدن پیش می رود ، و این می تواند مهمات اپوزیسیون را بیشترکند.
این روزها خبرهای داغ خارجی مربوط است به خیزش و بیداری چند کشور اسلامی. اخبار و تصاویری که از این جنبشهای مردمی در رسانه ها منتشرمی شود حاوی پرسشهای بسیاری است که هر کدام در خور تامل هستند . درباره منشا و ماهیت این قیامها،حرف و حدیث و سخن و پرسش وابهام فراوان است: - این قیامهای گسترده مردمی ، اسلامی است یا ملی ؟ - منشا داخلی دارند یا خارجی، یا ترکیبی از هردو هستند؟ - مردم با این قیامها به دنبال ایجاد رفرم یا اصلاح در نظام سیاسی کشورخود هستند یا به دنبال تغییرآن؟ - این قیامها از انقلاب اسلامی مردم ایران الگو گرفته اند یا ماهیت مستقل دارند ؟ - مردم در این قیامها بدنبال ایجاد حکومتهایی با محوریت دین هستند یا نه؟ - درصورتی که این قیامها به تغییر نظامهای سیاسی موجود در این کشورها منجر شوند رژیمها یی که بر سر کار می آیند ضد غربی – وبویژه امریکا – هستند یا نه ؟ - چرا این قیامها از تونس آغاز شد نه کشوری مانند مصر که سابقه انقلابی بیشتری از تونس دارد؟ - چرا مطالبات مردم این کشورها در این قیامها – مانند مطالبات مردم شیعه بحرین – تا حدودی متفاوت است؟ - این گونه قیامها چه غایت و سرانجامی خواهند داشت؟ ودهها پرسش دیگر ازعجائب روزگار اینکه بعضی، درتحلیل این حرکتها ،ریشه ومنشا این قیامها که درمنشا مردمی واسلامی آنها جای کمترین تردیدی نیست را برنامه و سناریوی امریکا می دانند. تحلیل اینگونه افراد،آدم را به یاد کسانی می اندازد که ماجرای تسخیر لانه جاسوسی امریکا که ماهیت صد درصد ضدامریکایی داشت را برنامه روسیه وبا تحریک آن می دانستند! درسال گذشته سخنران همایش یک نهاد انقلابی که می گویند سرداری مشفق است!، روحانی محور این جریان انقلابی – موسوی خویینیها – که امام آن را انقلابی بزرگتر از انقلاب اول می دانست را مامور کد دار سازمان مخوف ک . گ. ب روسیه معرفی کرد! من دراین یادداشت کوتاه به دنبال پاسخ به این پرسشهای مهم نیستم.غرض من از این یادداشت اظهار تاسف نسبت به اوضاعی است که درجهان اسلام شاهد آن هستیم. دیدن بعضی صحنه های کشتار مردم بخصوص درلیبی توسط معمر قذافی انسان را سخت به شگفتی وا می دارد. وقتی این صحنه ها را می بینم به یاد جمله معروف امام در پاسخ شاه درباره قیام ۱۵ خرداد می افتم . وقتی شاه پس ازقیام مردمی ۱۵ خرداد در مصاحبه ای ضمن محکوم کردن قیام مردمی ۱۵ خرداد گفت، ۱۵ خرداد ننگ بود، امام پس از آزادی از زندان و حصر و بازگشت به قم در یک سخنرانی در پاسخ او فرمود: بله من هم می گویم ننگ بود ولی ننگ از این جهت که با پول این ملت اسلحه خریدند و با آنها به روی مردم شلیک کردند.رحمت ورضوان خدا بر او وآل اوباد. چند روز پیش که با رفیقی شفیق درباره این موضوع صحبتی داشتم وقتی به اوگفتم یکی از تاسفهای من این است که درصحنه جغرافیای سیاسی جهان سالهاست فقط درکشورهای اسلامی جنگ وکشتار است و مسلمانها به خاک وخون غوطه ورند درحالی که در بعضی از کشورها ی اروپایی وغیر اروپایی -مانند سویس- سالها وقرنهاست که حتی یک گلوله از تفنگی شلیک نشده است جمله جالبی گفت . این دوست عزیز می گفت اتفاقا چند سال پیش در سفری به سویس داشتم راهنمای ما که جاهای دیدنی پایتخت را به ما نشان می داد درتوضیحاتی که نسبت به بعضی محلها بیان می کرد تقریبا همین حرف شما را زد و گفت نزدیک به هشتصد سال است در سویس حتی یک گلوله شلیک نشده ومردم نمی دانند جنگ یعنی چه. مراد من از طرح این مطلب صرفا یک مقایسه بود . خدا کند این بشر چموش وسرکش وخودبین ، که فقط خود را می بیند دوباره به تعالیم پیامبران باز گردد و فرامین خدا را گردن نهد وسالهایی که به سرعت برق وباد می گذرند تا کاروان بشری وهستی را به منزل آخرتش برسانند را در کنار یکدیگر با آرامش وصفا ومهربانی بگذرانند. من ریشه این قیام ها را قهرالهی می دانم که در مشت و خشم و فریاد مردم متجلی شده است و بزودی دامنه آتش آن بقیه مستبدین ومستکبرین را هم خواهد سوزاند غ.ع.رجایی
حقوق زنان سه برابر مردان در زمان هخامنشی
حدود 70 سال پیش، در سال 1312/1933م، در جریان کاوشهای موسسه شرقشناسی دانشگاه شیکاگو به سرپرستی «ارنست هرتسفلد» ایرانشناس، مجموعهای از گل نوشتهها در باروی شمال شرقی تخت جمشید به دست آمد.
این مجموعه که مشتمل بر حدود 30هزار لوح بود، متعلق به سالهای 509 تا 494 ق.م است و به خط میخی ایلامی نوشته شده است. چهار سال بعد، این مجموعه برای مطالعه به طور امانی به دانشگاه شیکاگو سپرده شد.از آن زمان تاکنون، بخشی از نتایج مطالعات محققان این دانشگاه منتشر شده است.
ادامه مطلب ...
یک زمانی در کتابی میخواندم که وقتی امریکا ژاپن را بمباران اتمی کرد تا مدتها بخش وسیعی از مردم جهان خبر نداشتند! نه به واسطه سانسور بلکه اصلا” رسانه ها به مفهوم امروزی وجود نداشتند. امروزه اوضاع عوض شده است. خبرها خیلی زود منتقل میشود و از همه مهمتر خواسته ها و سلایق به نحوی چشمگیری دارد شبیه به یکدیگر میشود.
سال ۲۰۱۱ سال سختی برای دیکتاتوری در خاورمیانه است. خاورمیانه به لحاط توسعه سیاسی اجتماعی نیم قرن از دنیای امروزی عقب است اما دارد میرود که از بن بکند آنچه باید بکند.
دیروز خواندم که قذاقی علاوه بر کشتار وسیعی که در روزهای اخیر انجام داده بود دستور بمباران مخالفین را هم داده است. آن هم در مناطق مسکونی! خواندم که دو هواپیما برای عدم انجام این کار فرار کرده اند و پناهنده شده اند به کشورهای همسایه اما مابقی بمباران را انجام داده اند.
این جنایات کار همان قذافی است که چند روز پیش میگفت خودم هم به میان مخالفان می آیم و در تظاهراتشان شرکت میکنم! اما خیلی زود مجبور شد ماهیت خودش را نشان دهد. قذافی دیگر باید برود و بسیار احمق باید باشد اگر تصور کند فرمولی که صدام در سرکوب عراقیهای معترض در سال ۱۹۹۱ به کار برد در مورد لیبی ۲۰۱۱ جواب بدهد.
قذافی هم میرود که برود پیش مبارک، پیش بن علی و … مسلما” با این کشتاری که کرد گور خودش را کند زیرا محال ممکن است دیگر ملت لیبی نام او را هم بیاورند. حتی همان لشگر مفت خورش هم که با پول ملت لیبی ارتزاق میکردند بعید است خیلی امیدی به او داشته باشند.
قبلا” هم گفته بودم این خاورمیانه همه اش یک کرباس است به رنگهای مختلف، کل آن یک سناریو دارد. اصلا” دیکتاتوری یک داستان بیشتر ندارد یعنی نمی تواند داشته باشد. در ابتدا با اینکه میدانند پایگاه عمومی ندارند نشان میدهند که دارند! بعد از آن که اوضاع خراب شد مدعی تغییرات می شوند و وعده وعید می دهند و در نهایت سرکوب با شدیدترین وجه ممکن! و در آخر هم رفتن با ذلت و خواری و مرگ در غربت!
در بحرین هم همین داستان است. اصلا” کلا” این دیکتاتورها در یک چیز شبیه اند و آن اینکه خودشان را خیلی باهوش میدانند و دیگران را به قول معروف خاروخاشاک! همین فرض کافی است که در زمان متوقف شوند. همین فرض کافی است که خود را مشرف به همه چیز ببینند و از بالای سر خود غافل شوند. زمان میگذرد و همه چیز تغییر میکند اما طبعا” کسانی که خود را کامل و عقل کل میدانند نیازی به تغییر نمی بینند. در واقع وقتی می فهمند نیاز به تغییر دارند که تغییر رخ داده! و باید علیرغم میلشان تن به تغییر بدهند. در واقع کسانی که به تغییراتی جزیی تن نمی دانند چنان با خفت به سقوط تن میدهند که دیدن آن مایه شگفتی است.
با این همه به نظر میرسد با اینکه ملتهای خاورمیانه می دانند چه را نمی خواهند اما خواسته هایشان خیلی کلی است. خواسته هایی که اگر شکل نگیرد فقط آنها را از دامان این دیکتاتور به دامان آن یکی دیگر می اندازد.