خدایا کفر نمی گویم

نقدی بر سیاست و سیاست مداران ایران

خدایا کفر نمی گویم

نقدی بر سیاست و سیاست مداران ایران

خشم ملت نشانه قهر خدا

این روزها خبرهای داغ خارجی مربوط است به خیزش و بیداری چند کشور اسلامی. اخبار و تصاویری که از این جنبشهای مردمی در رسانه ها منتشرمی شود حاوی پرسشهای بسیاری است که هر کدام در خور تامل هستند . درباره منشا و ماهیت این قیامها،حرف و حدیث و سخن و پرسش وابهام فراوان است: - این قیامهای گسترده مردمی ، اسلامی است یا ملی ؟ - منشا داخلی دارند یا خارجی، یا ترکیبی از هردو هستند؟ - مردم با این قیامها به دنبال ایجاد رفرم یا اصلاح در نظام سیاسی کشورخود هستند یا به دنبال تغییرآن؟ - این قیامها از انقلاب اسلامی مردم ایران الگو گرفته اند یا ماهیت مستقل دارند ؟ - مردم در این قیامها بدنبال ایجاد حکومتهایی با محوریت دین هستند یا نه؟ - درصورتی که این قیامها به تغییر نظامهای سیاسی موجود در این کشورها منجر شوند رژیمها یی که بر سر کار می آیند ضد غربی – وبویژه امریکا – هستند یا نه ؟ - چرا این قیامها از تونس آغاز شد نه کشوری مانند مصر که سابقه انقلابی بیشتری از تونس دارد؟ - چرا مطالبات مردم این کشورها در این قیامها – مانند مطالبات مردم شیعه بحرین – تا حدودی متفاوت است؟ - این گونه قیامها چه غایت و سرانجامی خواهند داشت؟ ودهها پرسش دیگر ازعجائب روزگار اینکه بعضی، درتحلیل این حرکتها ،ریشه ومنشا این قیامها که درمنشا مردمی واسلامی آنها جای کمترین تردیدی نیست را برنامه و سناریوی امریکا می دانند. تحلیل اینگونه افراد،آدم را به یاد کسانی می اندازد که ماجرای تسخیر لانه جاسوسی امریکا که ماهیت صد درصد ضدامریکایی داشت را برنامه روسیه وبا تحریک آن می دانستند! درسال گذشته سخنران همایش یک نهاد انقلابی که می گویند سرداری مشفق است!، روحانی محور این جریان انقلابی – موسوی خویینیها – که امام آن را انقلابی بزرگتر از انقلاب اول می دانست را مامور کد دار سازمان مخوف ک . گ. ب روسیه معرفی کرد! من دراین یادداشت کوتاه به دنبال پاسخ به این پرسشهای مهم نیستم.غرض من از این یادداشت اظهار تاسف نسبت به اوضاعی است که درجهان اسلام شاهد آن هستیم. دیدن بعضی صحنه های کشتار مردم بخصوص درلیبی توسط معمر قذافی انسان را سخت به شگفتی وا می دارد. وقتی این صحنه ها را می بینم به یاد جمله معروف امام در پاسخ شاه درباره قیام ۱۵ خرداد می افتم . وقتی شاه پس ازقیام مردمی ۱۵ خرداد در مصاحبه ای ضمن محکوم کردن قیام مردمی ۱۵ خرداد گفت، ۱۵ خرداد ننگ بود، امام پس از آزادی از زندان و حصر و بازگشت به قم در یک سخنرانی در پاسخ او فرمود: بله من هم می گویم ننگ بود ولی ننگ از این جهت که با پول این ملت اسلحه خریدند و با آنها به روی مردم شلیک کردند.رحمت ورضوان خدا بر او وآل اوباد. چند روز پیش که با رفیقی شفیق درباره این موضوع صحبتی داشتم وقتی به اوگفتم یکی از تاسفهای من این است که درصحنه جغرافیای سیاسی جهان سالهاست فقط درکشورهای اسلامی جنگ وکشتار است و مسلمانها به خاک وخون غوطه ورند درحالی که در بعضی از کشورها ی اروپایی وغیر اروپایی -مانند سویس- سالها وقرنهاست که حتی یک گلوله از تفنگی شلیک نشده است جمله جالبی گفت . این دوست عزیز می گفت اتفاقا چند سال پیش در سفری به سویس داشتم راهنمای ما که جاهای دیدنی پایتخت را به ما نشان می داد درتوضیحاتی که نسبت به بعضی محلها بیان می کرد تقریبا همین حرف شما را زد و گفت نزدیک به هشتصد سال است در سویس حتی یک گلوله شلیک نشده ومردم نمی دانند جنگ یعنی چه. مراد من از طرح این مطلب صرفا یک مقایسه بود . خدا کند این بشر چموش وسرکش وخودبین ، که فقط خود را می بیند دوباره به تعالیم پیامبران باز گردد و فرامین خدا را گردن نهد وسالهایی که به سرعت برق وباد می گذرند تا کاروان بشری وهستی را به منزل آخرتش برسانند را در کنار یکدیگر با آرامش وصفا ومهربانی بگذرانند. من ریشه این قیام ها را قهرالهی می دانم که در مشت و خشم و فریاد مردم متجلی شده است و بزودی دامنه آتش آن بقیه مستبدین ومستکبرین را هم خواهد سوزاند                                                     غ.ع.رجایی

به بهانه روز جهانی زن..

حقوق زنان سه برابر مردان در زمان هخامنشی

حدود 70 سال پیش، در سال 1312/1933م، در جریان کاوش‌های موسسه شرق‌شناسی دانشگاه شیکاگو به سرپرستی «ارنست هرتسفلد» ایران‌شناس، مجموعه‌ای از گل نوشته‌ها در باروی شمال شرقی تخت جمشید به دست آمد.

حقوق زنان سه برابر مردان در زمان هخامنشی

این مجموعه که مشتمل بر حدود 30هزار لوح بود، متعلق به سال‌های 509 تا 494 ق.م است و به خط میخی ایلامی نوشته شده است. چهار سال بعد، این مجموعه برای مطالعه به طور امانی به دانشگاه شیکاگو سپرده شد.از آن زمان تاکنون، بخشی از نتایج مطالعات محققان این دانشگاه منتشر شده است.

ادامه مطلب ...

روزهای سخت دیکتاتورها در خاورمیانه

                                                                                                                                                                                          

یک زمانی در کتابی میخواندم که وقتی امریکا ژاپن را بمباران اتمی کرد تا مدتها بخش وسیعی از مردم جهان خبر نداشتند! نه به واسطه سانسور بلکه اصلا” رسانه ها به مفهوم امروزی وجود نداشتند. امروزه اوضاع عوض شده است. خبرها خیلی زود منتقل میشود و از همه مهمتر خواسته ها و سلایق به نحوی چشمگیری دارد شبیه به یکدیگر میشود.

سال ۲۰۱۱ سال سختی برای دیکتاتوری در خاورمیانه است. خاورمیانه به لحاط توسعه سیاسی اجتماعی نیم قرن از دنیای امروزی عقب است اما دارد میرود که از بن بکند آنچه باید بکند.

دیروز خواندم که قذاقی علاوه بر کشتار وسیعی که در روزهای اخیر انجام داده بود دستور بمباران مخالفین را هم داده است. آن هم در مناطق مسکونی! خواندم که دو هواپیما برای عدم انجام این کار فرار کرده اند و پناهنده شده اند به کشورهای همسایه اما مابقی بمباران را انجام داده اند.

این جنایات کار همان قذافی است که چند روز پیش میگفت خودم هم به میان مخالفان می آیم و در تظاهراتشان شرکت میکنم! اما خیلی زود مجبور شد ماهیت خودش را نشان دهد. قذافی دیگر باید برود و بسیار احمق باید باشد اگر تصور کند فرمولی که صدام در سرکوب عراقیهای معترض در سال ۱۹۹۱ به کار برد در مورد لیبی ۲۰۱۱ جواب بدهد.

قذافی هم میرود که برود پیش مبارک، پیش بن علی و … مسلما” با این کشتاری که کرد گور خودش را کند زیرا محال ممکن است دیگر ملت لیبی نام او را هم بیاورند. حتی همان لشگر مفت خورش هم که با پول ملت لیبی ارتزاق میکردند بعید است خیلی امیدی به او داشته باشند.

قبلا” هم گفته بودم این خاورمیانه همه اش یک کرباس است به رنگهای مختلف، کل آن یک سناریو دارد. اصلا” دیکتاتوری یک داستان بیشتر ندارد یعنی نمی تواند داشته باشد. در ابتدا با اینکه میدانند پایگاه عمومی ندارند نشان میدهند که دارند! بعد از آن که اوضاع خراب شد مدعی تغییرات می شوند و وعده وعید می دهند و در نهایت سرکوب با شدیدترین وجه ممکن! و در آخر هم رفتن با ذلت و خواری و مرگ در غربت!

در بحرین هم همین داستان است. اصلا” کلا” این دیکتاتورها در یک چیز شبیه اند و آن اینکه خودشان را خیلی باهوش میدانند و دیگران را به قول معروف خاروخاشاک! همین فرض کافی است که در زمان متوقف شوند. همین فرض کافی است که خود را مشرف به همه چیز ببینند و از بالای سر خود غافل شوند. زمان میگذرد و همه چیز تغییر میکند اما طبعا” کسانی که خود را کامل و عقل کل میدانند نیازی به تغییر نمی بینند. در واقع وقتی می فهمند نیاز به تغییر دارند که تغییر رخ داده! و باید علیرغم میلشان تن به تغییر بدهند. در واقع کسانی که به تغییراتی جزیی تن نمی دانند چنان با خفت به سقوط تن میدهند که دیدن آن مایه شگفتی است.

با این همه به نظر میرسد با اینکه ملتهای خاورمیانه می دانند چه را نمی خواهند اما خواسته هایشان خیلی کلی است. خواسته هایی که اگر شکل نگیرد فقط آنها را از دامان این دیکتاتور به دامان آن یکی دیگر می اندازد.

جدایی نادر از سیمین

اوکسین ادز معتبرترین و بزرگترین سیستم کسب درآمد وبمسترها

نقدی بر فیلم جدایی نادر از سیمین

 اگر در دو فیلم قبلی اصغر فرهادی «چهار شنبه سوری» و «درباره الی»، کارگردان به دغدغه ها و چالش های طبقه متوسط شهری پرداخته بود و آنها را دستمایه ساخت فیلم خود کرده بود، اما در فیلم «جدایی نادر از سیمین» طبقه پایین شهری هم وارد داستان می شود و رودر روی طبقه متوسط قرار می گیرد. این بار هم مثل «درباره الی» دروغ و قضاوت، مضمون اصلی فیلم را تشکیل می دهند. اگر در فیلم قبلی این کارگردان، قضاوتهای چند دوست در مورد همسفری(الی) که هیچ شناختی از او نداشته اند، بار اصلی مضمونی فیلم را بر دوش می کشید، در «جدایی نادر از سیمین» دروغ است که باعث چالش میان کاراکترهای اثر می شود. شاید یکی از مهمترین ویژگی های «جدایی نادر از سیمین»، به چالش کشیدن وجدان تماشاگر و رودر روکردن مستقیم او با رفتار و تصمیم گیری های شخصیت های فیلم باشد. در سکانسی از فیلم، قاضی پرونده، دختر نادر را فرا می خواند تا از او درباره مطلع بودن پدرش از بارداری راضیه(ساره بیات) سئوال کند. هم تماشاگر و هم دختر می دانند که پدر دروغ گفته و حقیقت را پنهان کرده است. در این سکانس پرتنش(که التهابی کاملا حسی و درونی و نه بیرونی دارد)، تصمیم دختر برای گفتن حقیقت و محکوم کردن پدر و یا کتمان آن و نجات پدر، کاملا برای تماشاگر پوشیده و مبهم است. اینجاست که کارگردان وجدان تماشاگر را به چالش می کشد، چرا که تماشاگر دوست دارد دختر دروغ بگوید و پدرش را تا حدود زیادی از مخمصه برهاند. در ادامه فیلم، این اتفاق رخ می دهد و دختر هم به نفع پدر مجبور به دروغ گویی می شود. اینجاست که تماشاگر تماشاگر احساس نوعی خشنودی همراه با عذاب وجدان می کند و درست در همین لحظه است که جادوی فیلم اتفاق می افتد.تماشاگری که تا چند دقیقه پیش درحال محکوم کردن احتمال دروغ گویی راضیه و همسرش حجت(شهاب حسینی) و نتیجه آن(مجازات نادر) بود، به هیچ وجه دوست ندارد حقیقت تلخ دروغگویی نادر فاش شود. اما این کتمان حقیقت همانقدر که برای دختر دردناک و آزار دهنده است، برای تماشاگر فیلم نیز چنین حسی را به دنبال دارد. اگر اصغر فرهادی در اثر قبلی اش «درباره الی» یک پایان تلخ را بر یک تلخی بی پایان ترجیح می دهد، اما در فیلم «جدایی نادر از سیمین» او یک تلخی بی پایان را انتخاب می کند. در«درباره الی» با پیدا شدن جسد «الی» در انتهای فیلم، تماشاگر با یک پایان تلخ مواجه می شود اما در «جدایی نادر از سیمین» او با یک تلخی بی پایان روبروست. سکانس های آغازین و پایانی فیلم در دادگاه می گذرند؛ اتفاقی که قرار است در سکانس ابتدایی بیفتد، در سکانس آخر فیلم رخ می دهد و نادر و سیمین از هم جدا می شوند. اما در بین این دوسکانس، اتفاقاتی دیگری به وقوع پیوسته اند که برخی از آنها به وضوح به تماشاگر نشان داده می شوند و برخی دیگر یا با نشانه هایی همراه شده اند و یا اینکه سرانجام آنها تا حدودی نامشخص مانده اند. در سکانس پایانی نادر پیراهن مشکی بر تن دارد و این نشانه مرگ پدر است. ترک خانه حجت و راضیه و شیشه شکسته ماشین نادر(که ناشی از کوبیدن سر حجت به آن است)، می تواند نشان دهنده پرداخت نشدن پول در قبال دریافت رضایت و رهایی حجت از دست طلبکارانش باشد.از سویی دیگر نادر هم در پایان همسرش را راضی به ماندن نمی کند و از او جدا می شود. دختر هم با گذشتن از میان آن دو در راهروی دادگاه، گویی که هیچکدام را انتخاب نمی کند و همه اینها در انتهای فیلم، یک تلخی بی پایان را رقم می زنند. ایجاد یک موقعیت دراماتیک بسیار پیچیده بر روی عناصر بسیار ساده و باورپذیر زندگی روزمره، پی ریزی ساختاری متناسب با مضمون با تاکید بر دکوپاژ و میزانسن هایی که ساده ترین سکانس ها به لحاظ داستانی را تبدیل به صحنه هایی ملتهب و پرتحرک می کنند، بازیهای چشمگیر گروه بازیگران که انتخاب بهترین در میان آنها دشوار به نظر می رسد، همه و همه باعث شده اند تا اصغر فرهادی مهمترین کارگردان سینمای ایران در آغاز دهه ۹۰ شمسی لقب بگیرد.

 

توشه راه نیز همین مرابس....

به تو می اندیشم...

          به تویی که مرا به بلندای قله دوست داشتن پرواز دادی

                                         به تو ای واسطه...

                              نه از سر تأسف

                                                              بلکه به دیده عشق...

                                                  عشقی زیبا

                                                       حسی زیبا

                                                            نگاهی زیبا

                                                                    درکی زیبا

                                                   شوری وصف ناپذیر

                                                                    فکری عمیق...

                       تو مرا به سرای مهر بردی

                                                               آنجا همه چیز زیبا بود

                            کار.آب.نان.موسیقی.شعر

                                                        خدا هم زبیا بود

                                                                   همه چیز خوب بود

                           مادر.پدر.خواهر.برادر.دوست

                                                       خود تو...

                                           حال همه رادر وجودم جمع کرده ام

                                                                                   همه را دارم

                                     تو به من دادی

                                                            متشکرم...

              اکنون چه نیازیست به رنج؟

                                                 چه نیازیست به غم؟

                           این همه زیبایی که به دنیا دیدم

                                                                          تو نشانم دادی...

                                                         این کفایت می کند

                توشه راه نیز همین مرابس....